رضا قطبی- زندگی نامه
پیشینه
رضا قطبی (عبدالرضا قطبی گیلانی) تنها فرزند لوئیز صمصام بختیاری و محمد علی قطبی، در سال ۱۳۱۷ در تهران
زاده شد. وی در میان خانواری همبسته و نزدیک در کنار پدر و مادر و عمه خود و همسر وی، فریده و سهراب دیبا، و
تنها فرزندشان فرح بزرگ شد، دختری که بعد ها با محمد رضا شاه پهلوی ازدواج کرد و تا انقلاب اسلامی ۱۳۵۷
شهبانوی ایران بود.
تحصیلات
قطبی شاگردی توانا و عمیقا میهن دوست بود. زمانی که دوران دبستانی را در مدرسه فیروزکوهی می گذراند، در یازده
سالگی— یک سال زودتر از مقررات—به بنیاد پان ایرانیست پیوست (ولی نه به حزب). چندی بعد یک جوان کمونیست
در خلال یک تظاهرات خیابانی ضربه شدیدی با چاقو به پشت او وارد کرد، زخمی که تا آخر عمر بر بدنش باقی ماند.
قطبی دکتر مصدق را سخت می ستود و درعین حال جان سپار شاه بود. مخالفت بین آن دو شخصیت در دهه ۱۳۵۰
باعث شد وی سیاست را یکسره کنار بگذارد و از آن پس تنها به تحصیلات و ورزش بپردازد. در پانزده سالگی وارد
دبیرستان البرز شد و به سازمان پیشاهنگی پیوست.
قطبی از دانشکده علوم دانشگاه پاریس درجه لیسانس ریاضیات را دریافت کرد و سپس دوره سنگین آمادگی برای ورود به
آموزشگاه های بلندآوازهٔ «گراندز اِکُل» را گذراند. او موفق به اخذ پذیرش از دانشگاه اِکُل سانترال گشت (که امروزه
«سانترال سوپِرِلک» خوانده می شود) و سپس تحصیلات خود را در «اِکُل ناسیونال سوپِریور دِ تِلِ کُمونیکاسیون» (که
امروزه بنام «تِلِ کُم پاریس» مشهور است) در رشته مهندسی تخصصی مخابرات دوربر ادامه داد. پس از دریافت فوق
لیسانس به ایران بازگشت و در دانشگاه آریامهر (بعدها شریف) به تدریس ریاضیات پرداخت.
پیشه
با توجه به تخصص قطبی، سازمان برنامه او را استخدام کرد تا طرحی برای تاسیس یک سازمان ملی تلویزیون تهیه کند.
او به شغل مدیریت علاقمند نبود و تصمیم داشت پس از اتمام طرح فوق تحصیلاتش را در رشته ریاضیات در انستیتوی
تکنولوژی ماساچوست (ام. آی. تی) دنبال کند. لیکن میهن دوستی، احساس وظیفه اجتمائی، و امکان سهیم بودن در
پیشرفت و شکوفائی کشور باعث شد در سال ۱۳۴۶ پیشنهاد سرپرستی سازمان نوپای تلویزیون ملی ایران را قبول کند و
از آن پس تماما تن به پیشه خود داد. چهار سال بعد رادیو و تلویزیون تحت مدیریت او ادغام شدند و رادیو تلویزیون ملی
ایران تشکیل شد.
وی با شهرزاد افشار ازدواج کرد. آنها دو فرزند بدنیا آوردند، آزاده و سهراب.
رضا قطبی توانست در مدت کوتاهی فرستنده های قوی مخابرات رادیویی و تلویزیونی در سراسر ایران بکار بگذارد.
پیرو اعتقادی راسخ به خود کفایی فنی، کارآیی جمعی، و بهره وری هزینه، وی در قدم اول فرستنده های تلویزیونی را در
ایران سوار کرده و سپس در داخل طراحی کرده و ساخت، همچنان که ایستگاه های تکرار کننده و حتی گیرنده های
ماهواره ایی کم هزینه برای گسترش محدوده مخابرات. او حتی این دوراندیشی را داشت که تحقیقاتی در مورد امکانات
انرژی ترکیبی خورشیدی و بادی برای تامین برق بخش های منزویِ زیربنای شبکه آغاز کند. (برای اطلاع بیشتر از
دستاوردهای مهندسی و فنی وی رجوع کنید به نوشته واردکس اسرائیلیان در بخش «بزرگداشت» TRIBUTES).
او در راستای بینش والای خود، دانشجویان باهوش و متخصصان جوان را از رشته ها و پیشینه های متنوع انتخاب و
استخدام کرد و آموزش داد. جمیع کارمندان اخلاقِ کار، صداقت، آزاد منشی و سبک مدیریت حمایتی او را تقدیر می
کردند و تا به امروز به یاد میآورند. رادیو تلویزیون ملی ایران سازمانی پیشرو و جلوتر از زمان خود بود و در طول
دوران مدیریت وی به عنوان مهمترین شبکه رسانه ای در خاور میانه و شمال آفریقا شناخته شد. قطبی پشتیبان تبادل آزاد
عقاید بود و با همه کارمندان صرف نظر از جایگاه اجتماعی یا مقام اداری آنها به طور یکسان رفتار می کرد. او زنان را
در سمت های خلاق و هنری، فنی، و مدیریت گماشت و در سازمان خدمات مهد کودک ارائه داد تا بار خانواده های با
فرزند خردسال را کاهش دهد. نکته بسیار مهم دیگر اینکه او هرگز زیر بار دستگاه اطلاعاتی و امنیت ساواک خم نمی شد
و در برابر هر گونه فشار برای سانسور و دخالت در فعالیت های سازمان، اعم از استخدام افراد و محتوی برنامه ها،
مقاومت می کرد.
قطبی فردی فرهیخته و عالم به رشته های مختلف بود و نقش اساسی در تاسیس و توسعه چندین مرکز کلیدی فرهنگی،
پژوهشی، و تولیدی ایفا کرد، از جمله گروه ایران زمین، مرکز حفظ و اشاعه موسیقی و گروه موسیقی نواحی ایران در
درون آن، ارکستر مجلسی [رادیو] تلویزیون ملی، کارگاه موسیقی کودکان و نوجوانان، کارگاه نمایش، مدرسه عالی
تلویزیون و سینما، ، تلویزیون آموزشی، تل فیلم (تولید فیلم های مستند و داستانی)، و سینمای آزاد. یکی دیگر از خدمت
های بزرگ وی به آموزش عمومی چاپ مجله هفتگی تماشا بود، و نیز انتشارات سروش که حدود صد کتاب بسیار با
ارزش در زمینه علوم انسانی، علوم اجتماعی و فناوری جدید منتشر کرد.
او ضمنا مدیر عامل جشن هنر شیراز-تخت جمشید بود، جشنواره ای بین المللی که هنرهای نمایشی موسیقی، رقص، و
تئاتر را در بر می گرفت و هر تابستان برای یازده سال از ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۶ تحت ریاست عالیه شهبانو فرح پهلوی برگزار
شد. در ۱۳۵۳ نیز جشن توس را برای بزرگداشت فردوسی و هنرها و آئین های مربوط به حماسه سرایی در مشهد تشکیل
داد، و در ۱۳۵۶ جشن فرهنگ مردم را در اصفهان. وی در عین حال چندین ایستگاه تلویزیونی در شهرستان های مختلف
تاسیس کرد و آنها را تشویق نمود برنامه های بومی تولید کنند تا همگان در گوشه و کنار ایران با تنوع و غنای فرهنگ
کشورشان آشنا شوند.
قطبی چند بار به دلایل گوناگون از سمت خود در رادیو تلویزیون استعفا داد. درخواست های او هر بار رد شد الی در
مرحله نهایی انقلاب، زمانی که احساس کرد دیگر کمکی از دست او بر نمیاید و اعتقاد داشت فردی سیاسی باید بجای او
رهبری سازمان را بر عهده بگیرد. استعفای او روز جمعه ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ پذیرفته شد. (رجوع کنید به پرسش و پاسخ
اول و دوم در بخش «گفت و گو ها» INTERVIEWS).
دوران انقلاب
دو ماه بعد شبی دیر وقت شاه شخصا به قطبی در منزلش تلفن زد، گویا بدون اطلاع امیراصلان افشار رئیس تشریفا ت
دربار. قرار بود روز بعد شاه کابینه تازه ای به ریاست چهره ای ارتشی منصوب کند و از قطبی برای تهیه یک سخنرانی
خطاب به ملت کمک خواست. قطبی کوشش کرد شاه را قانع کند به کسی مراجعه کند که در سخنرانی نویسی تبحر دارد
اما به نتیجه نرسید. شاه از او خواست که متن را با کمک سید حسین نصر تهیه کند و اضافه کرد که قبلا یادداشت هایی
برای او به این منظور فرستاده. ضمنا همان شب چند برگ ماشین شده حاوی نکاتی بدون امضا که احتمالا افراد مختلف به
شاه پیشنهاد کرده بودند نیز به قطبی فرستاد. در حاشیه یکی از برگ ها «من پیام انقلاب شما را شنیدم» با دست نوشته
شده بود؛ ظاهرا شاه آن عبارت را می پسندید زیرا با یک ستاره مشخص شده بود (watch minutes 9:24 to 12:35 of Dr Nasr’s interview by clicking here). روز بعد نصر و قطبی متنی بر پایه
جمع یادداشت ها تهیه کردند. سخنرانی شاه در ۱۵ آبان ۱۳۵۷ پخش شد. به دنبال آن عده ای برای تشکر از بیانات شاه با
کاخ تماس گرفتند، از جمله نخست وزیر سابق دکتر علی امینی و دکتر عبدالکریم لاهیجی رئیس فدراسیون بین المللی
حقوق بشر در ایران. یکی از بزرگترین مراجع شیعه آیت الله شریعتمداری گفت که پیام شاه اشک به چشمانش آورد، اما با
توجه به این که برخی از اعضای خانواده اش به انقلاب پیوسته بودند از پخش علنی نظرش امتناع کرد. فردای آن روز
شاه شخصا از دکتر نصر برای متن گفتارش تشکر کرد. اما پیام همدردی وی با مردم نتیجه دلخواه را نداشت و بعدها،
زمانی که شاه در تبعید بود، با شنیدن انتقاداتی مبنی بر اینکه ممکن است مردم آن را حمل بر ضعف کرده باشند از
سخنرانی خود پشیمان شد و قطبی را در این راه مقصر دانست. نظر برخی دیگر این بود که در آن لحظه هیچ پیامی نمی
توانست جلوگیر طوفان پرآشوبی باشد که از مدتی پیش کشور را متلاطم کرده بود؛ اعتصاب های گسترده و تظاهرات ضد
دولت و نا آرامی های سیاسی در آبان ۱۳۵۷ آنقدر شدت داشت که بعید بود یک سخنرانی بتواند نارضایتی ها را کاهش
دهد و یا مسیر تاریخ را عوض کند. کمتر از دو ماه بعد، روز سه شنبه ۲۶ دی، شاه ایران را ترک کرد. آیت الله خمینی
دو هفته بعد وارد کشور شد و مورد استقبال پر شور مردم قرار گرفت.
دوران پس از انقلاب
زمانی که تب انقلابی به شدت بالا گرفته بود قطبی برای حفظ امنیت همسر و فرزندانش آنها را راهی پاریس کرد ولی
خود چندین ماه دیگر در ایران ماند. روزی که ارتش اعلام بی طرفی کرد و راه را برای تصرف کشور بدست انقلابیون
هموار ساخت او متوجه شد که دیگر کاری از دست وی بر نمی آید و به این شکل ایران عزیزش را ترک کرده به فامیل
خود در فرانسه پیوست. قطبی غیاباً در ایران محکوم به اعدام شد—نامش در میان اولین پنجاه نفری بود که دادگاه انقلاب
در روزنامه ها چاپ کرد. در این حال محمود جعفریان و پرویز نیکخواه، دو میهن پرست واقعی و از درخشان ترین
همکاران سابق او، به طرزی وحشیانه ای بدست حکومت اسلامی اعدام شدند.
از آنجا که قطبی امکان بازگشت به ایران را نداشت ناچار مسیر تازه ای را در پیش گرفت، هر چند ذهنش همواره کنار
زادگاهش بود. او برای سه دهه ساکن شهر واشنگتن شد و با روی آوردن به علوم دقیق و مهندسی که همواره مورد علاقه
اش بود در زمینه فناوری آموزشی کار کرد. در نهایت او و همسرش به پاریس برگشتند تا نزدیک فرزندان و نوه های
خود باشند.
رضا قطبی روز پنجم شهریور ۱۴۰۳ در سن هشتاد و شش سالگی از سرطان درگذشت. یاد او مترادف است با میهن
پرستی تزلزل ناپذیر، راست کاری، هوشیاری، همدلی با مردم، و از خودگذشتگی.